سولمازسولماز، تا این لحظه: 20 سال و 8 ماه سن داره

سولماز جون وسبحان گلم

خدایا ازت ممنونیم

این یک ماه خیلی بهمون سخت گذشت بابای بچه ها قلبشونو عمل کردن وتو بیمارستان بستری بودن سبحان سرمای سختی خورده بود از یه طرف هم امتحانهای سنجش سولماز شروع شد ومیترسیدم  به خاطر غصه ی باباش امتحاناشو خراب کنه اما به لطف خدا اقا رضا بهتر شدن وتو خونه کنارمون هستن سبحان هم بعد سه تا نسخه به تشخیس دکتر شکیبا بهتره سولماز خانم دختر گلم رتبه ی دهم استانی اورد خدارا شکر میکنم که باتمام این مشکلات قویتر از قبل شدم واین سختیها نتونست منو از پا دربیاره ...
22 دی 1390

شیطنت های سبحان

به نام خدا چند روز بود داداشی کامپیوتر راخراب کرده بود  اخه میخواد بگه دیگه بزرگ شده  مثل من باکامپیوتر بازی میکنه هروقت هم نمیتونه کاری انجام بده ناراحت میشه ودودستی روی کامپیوترمی زنه اخرین دفعه با کاردکلیدهای لب تاب راازجا بیرون اورد بااین کارش خیلی هم خوشحال بود به همه میگفت که جیکار کرده سبحان خیلی حرف هارو می فهمه وجواب میده باج هیچ کسی را خانه نمی بره براتون بگم ٢هفته ای میشه که دیگه شیر نمی خوره اولش خیلی اذیت شد ولی حالا دیگه شیر گاو میخوره اگه به خوام از شیطونی یاش بگم واستون کم گفتم امید وارم دیگه از کار های خوبش براتون بگم  
12 آذر 1390

سلام

به نام خدا سلام به جنگل سبز به اسمان ابی به غنچه ها ی خندان به روز افتابی   سلام به هر ستاره به ابر پاره پاره به دانه ای که از خاک درامده دوباره   سلام به هر دل پاک به هر دل پر امید سلام به ان شب تار که عاقبت شد سفید   سلام به دشت ودریا سلام به کوه وصحرا سلام به روی ماه بچه های با صفا   ...
11 آذر 1390

ملاقات

باسلام  امروز خاله ام ازعمل بیرون اومد خاله دندونش را عمل کرده ومارفتیم ملاقاتش ولی اجازه ندادن من برم تو خیلی ناراحت شدم وچون نرفتم برای خاله نامه نوشتم به درختی تکییه داده بودم که یاد توافتادم دیدم قلم ندارم ازپر پرنده ای که انجا بود برداشتم دیدم جوهر ندارم از اب نهری که انجا بود برداشتم و نوشتم خاله جان سلام امیدوارم خوشبخت باشی ای گاری گاری گاری        این باشه یادگاری            ای رشته رشته رشته خاله شده فرشته                     &n...
8 آبان 1390

تسلیت به زنمو

امروزکه از مدرسه به خانه امدم مامان مثل همیشه خوشحال نبود   غم بزرگی درصورت مامان بودوقتی ازاو سوال کردم فهمیدم مامان زنمو فوت کردند خدارحمتشان کند خانم خیلی مهربونی بودند این غم واندوه بزرگ را به ایشان وخانواده شان تسلیت میگویم وبرایشان صبرارزو میکنم
8 آبان 1390

مدرسه

دوباره رسیدفصل پاییز فصل مدرسه ودرس مشق بوی فصل پاییز بوی فصل مدرسه دوباره بویی ازبچه های مدرسه مدرسه دوست دارم ...
7 آبان 1390

روزجمعه

امروزجمعه دارم بادادا شم میرم حمام  وبابام میبرتمون پارک امروز مشقم ندارم دیگه راحتم وشهادت امام جواد علیه سلام را تسلیت می گویم ...
6 آبان 1390

پنشنبه ملاقات خاله

امروز پنشنبه است ومارفتیم ملاقات خاله انبار اجازه دادن که من برم ماساعت3 رفتیم وساعت4 اجازه دادن من برم تو وقتی رفتم تو داشتم با خالم گریه میکردم                  لطفا برای خالم دعاکنید
6 آبان 1390